هدف گذاری smart به چه معناست؟ هدف، معنا، مسیر مشخصی در زندگی، رسیدن به خواستهها و آرزوها یا سایر موضوعات مشابه، دغدغهی اکثر ما محسوب میشود؛ به خصوص زمانی که در دههی ۲۰ سالگی هستیم و شاید در مورد علایق یا خواستههای قلبیمان هم دچار سردرگمی باشیم.
دوست داریم در مسیر زندگی به صورت کارآمد و صحیح جلو برویم و اهداف کوچک و بزرگمان را یکی یکی تیک بزنیم اما نمیدانیم چه اهدافی مناسب هستند یا به چه روشی باید تعیین شوند. حتی ممکن است هدفهایی را هم انتخاب کرده باشیم، اما نرسیدن به آنها، ما را ناامید کرده و به سمت صفحات گوگل روانه کرده باشد!
در این مقاله تصمیم داریم در مورد شیوهی هدف گذاری اسمارت صحبت کنیم؛ این متود بر پایهی ۵ اصل مهم استوار است و به شکل ساده و موثری، روش هدفگذاری صحیح را آموزش میدهد. تا انتها با ما همراه باشید.
هدف گذاری smart چیست؟
به زبان ساده و مختصر، هدف گذاری اسمارت، یک روش عملی و ساده برای تعیین اهداف است؛ یعنی چگونگی مشخص کردن اهداف را به ما میآموزد. اما چرا این موضوع اهمیت دارد؟ زیرا شیوهی تعیین هدف میتواند به طور کامل ورق را برگرداند! مثلا فرض کنید من برای خودم این هدف را مشخص کرده باشم:« میخواهم در مسیر شغلیام موفق و کارآمد باشم.»
ذهنم با شنیدن این جمله در هالهای از ابهام فرو میرود و احتمالا به این سوالها فکر میکند:«موفق؟ منظورش از موفق بودن چیست؟ یعنی باید برای افزایش درآمد تلاش کنیم؟ یا بتوانیم به شهرت برسیم و سر زبانها بیفتیم؟ کارآمد بودن هم خیلی کلی است؛ دقیقا چه فاکتورهایی باید محقق شود تا کارآمد باشیم؟ این واژههای مبهم باعث میشود اضطراب بگیرم و ترجیح میدهم فعلا با اهمالکاری و نشخوار فکری سنگ جلوی پایش بیندازم!»
و این چنین میشود که اهدافی را هم در زندگیمان مشخص میکنیم، اما نمیتوانیم در مسیر رسیدن به آنها ثابتقدم باشیم و شکست و سرخوردگی را تجربه میکنیم.
اینجاست که هدف گذاری smart مانند سوپرمن وارد میشود (!) و با بیان ۵ اصل مهم، تصویر دقیقتری از چگونگی تعیین هدف ارائه میدهد. این تکنیک بیان میکند که اهداف خوب ۵ ویژگی مهم دارند: (واژهی SMART، از حرف ابتدایی هر اصل تشکیل شده است.)
- واضح و روشن هستند. (Specific)
- قابلیت اندازهگیری دارند. (Measurable)
- واقعبینانه و منطقی هستند. (Assignable)
- با مسیر زندگی و ارزشهای درونیمان همسو هستند. (Realistic)
- بازهی زمانی مشخصی برای آنها تعریف شده است. (Time-related)
بیایید در بخش بعد، این شیوه را کالبدشکافی کرده و دربارهی هر اصل، کمی مفصلتر صحبت کنیم.
بیشتر بخوانید:
بررسی ۵ اصل اساسی در هدف گذاری smart
بسیار خوب! در بخش قبل به طور مختصر پنج اصل مهم هدف گذاری smart را بیان کردیم؛ اما چرا این ۵ ویژگی میتواند هدفهایمان را دستیافتنیتر کند؟ بیایید با بررسی هر مورد، به پاسخ این سوال برسیم.
1_ اهداف باید واضح و روشن باشند
همانطور که در مثال ابتدای مقاله توضیح دادیم، مبهم بودن اهداف، ذهن را دچار سردرگمی، کمالگرایی، اهمالکاری یا اضطراب میکند. اما وقتی به طور واضح، روشن و باجزئیات بیان میکنیم که مقصد بعدیمان چه ویژگیهایی دارد، آن را قابلتصورتر و دستیافتنیتر میبینیم. به این صورت، راه هر بهانهای را برای ذهنمان مسدود کردهایم و بهتر میتوانیم نقشهی راه را مشخص کنیم.
2_ اهداف باید قابلیت اندازهگیری داشته باشند
چرا این مورد اهمیت دارد؟ زیرا نیاز داریم بفهمیم که چقدر پیشرفت داشتهایم و اگر کندتر از حدی که باید، پیش میرویم، راهحلهایی برای افزایش سرعت پیدا کنیم. در حقیقت، این مورد هم راهی برای کاهش ابهام است و وضوح مسیر را بیشتر میکند؛ هم وضوح مقصد نهایی و هم وضوح قدمهایی که در راستای رسیدن به آن بر میداریم.
این کار انگیزهی ادامهی مسیر را هم بیشتر میکند؛ زیرا وقتی بدانیم که مثلا امروز پنج قدم برای رسیدن به هدفمان برداشتهایم، حس بهتری خواهیم گرفت تا اینکه کارهایی را در طول روز انجام دهیم، اما ندانیم دقیقا چقدر به مقصد نزدیک شدهایم. (در بخش بعدی راهکاری برای این موضوع بیان میکنیم.)
3_ اهداف باید منطقی و قابل دسترس باشند
یکی از موانعی که در مسیر اکثر ما وجود دارد، تعیین اهداف غیرواقعبینانه و غیرمنطقی است. حتی شاید این کار را به صورت ناخودآگاه انجام میدهیم؛ یعنی در ذهنمان حس میکنیم هدفی که داریم قابل دستیابی است؛ اما وقتی آن را روی کاغذ میآوریم و به منابع و شرایط بیرونی فکر میکنیم، آنوقت ممکن است ببینیم که هدفمان را فراتر از حد تواناییها یا امکاناتمان انتخاب کردهایم.
از قدیم گفتهاند سنگ بزرگ نشانهی نزدن است! اهداف بزرگ با ما این کار را میکنند. شاید فکر کنیم تعیین اهداف بلندپروازانه، ما را مصممتر کرده یا شور و انگیزه را در ما شعلهور میکند؛ اما حقیقت این است که همان شعلههای کوچک عزم و اراده را هم خاموش خواهد کرد!
بیشتر بخوانید:
4_ هدفهای جدید باید به خواستههای قلبی و ارزشهایمان مربوط باشد
مورد مهم بعدی در هدف گذاری smart این است که اهداف جدید را در ارتباط با مسیر طی شده، خواستههای عمیق قلبی یا ارزشهای درونیمان انتخاب کنیم؛ یا به زبان سادهتر، هدف موردنظرمان مربوط به خودمان باشد! گاهی اهدافی را در نظر میگیریم که فکر میکنیم برخاسته از خواستههای قلبی خودمان است؛ اما با بررسی عمیقتر ناخودآگاه، متوجه میشویم که این اهداف به دلیل انتظارات والدین، اهداف رایج در جامعه یا برخی از زخمهای عمیق درونی در ذهنمان قرار گرفتهاند و در اصطلاح مالِ خودمان نیستند.
5ـ بازهی زمانی مشخصی برای رسیدن به آن در نظر گرفته شده باشد
احتمالا این جمله را شنیدهاید که کارها به اندازهی زمانی که برایشان در نظر گرفتهایم کِش میآیند! به همین دلیل، مشخصکردن بازهی زمانی اهمیت زیادی دارد؛ زیرا جلوی اهمالکاری یا معطل کردن را میگیرد و به ما کمک میکند تصویر بهتری از کلیت ماجرا داشته باشیم.
آموزش هدف گذاری اسمارت با گامهای ساده و عملی
در این بخش به نکاتی میپردازیم که با رعایت آنها میتوانیم هدفگذاری اصولیتری داشته باشیم و مانعی بر سر راه اهمالکاری ایجاد کنیم. این نکات عبارتند از:
1_ قبل از انتخاب هدف، به خواستههای قلبیتان رجوع کنید
در علم روانشناسی گفته میشود که هر انسانی ارزشهای درونی و خواستههای عمیق قلبیای دارد که وقتی از آنها دور میشود، حس نارضایتی یا ناخشنودی را تجربه میکند. ارزشهای درونی با اهداف متفاوت هستند؛ هدفها مثل سکوهایی هستند که با رسیدن به هرکدام، کمی خوشحالی میکنیم و بلافاصله سکوی جدید را پی میریزیم!
اما ارزشهای درونی مسیر هستند و انتهایی ندارند؛ هرچقدر بیشتر در مسیر خواستههای عمیق قلبیمان حرکت کنیم، حس رضایت بیشتری خواهیم داشت. بگذارید با ذکر چند مثال توضیح دهم؛ مثلا این موارد جزو هدفها محسوب میشوند:«خرید خانهی جدید»، «رسیدن به درآمد بیشتر» و «ارتقای شغلی». اما خواستههای عمیق قلبی میتواند شامل این موارد باشد:«کمک کردن به دیگران»، «یادگیری»، «تولید کردن»، «مفید بودن»، «خودنگری و کشف درونی» و … .
پس میتوان گفت یکی از اولین نکات در انتخاب هدف این است که مقصدمان را طوری انتخاب کنیم که بتوانیم در مسیر خواستههای قلبیمان هم حرکت کنیم. در این صورت، اهمالکاری کاهش یافته و انگیزهی ادامهی مسیر افزایش مییابد. علاوه بر این، حس رضایت درونی بیشتری را تجربه خواهیم کرد.
نکته کنکوری: البته که کشف خواستههای عمیق قلبی دشوار است و به دروننگری نیاز دارد. اگر نمیدانید چطور این خواستهها را کشف کنید، در اپیزودهای ۱۳۶ تا ۱۴۱ پادکست جافکری، راهکارهایی عملی برای این کشف درونی ارائه شده است. (منبع این بخش، کتاب روان درمانی اگزیستانسیال از اروین یالوم)
2_ در انتخاب اهداف از کمالگرایی بپرهیزید
اولین و مهمترین نکته این است که ارتفاع سکوهای بعدی را منطقی در نظر بگیریم؛ ارتفاع مناسب، به اندازهای است که هم انگیزه و شوق رسیدن را در ما ایجاد کند و تواناییهای ما را تا حدی به چالش بکشد و هم آنقدر دستنیافتنی به نظر نرسد که ما را نسبت به تلاش کردن بیمیل کند.
هرکس فقط خودش میتواند منطقی بودن اهدافش را بسنجد؛ زیرا این موضوع به عوامل بسیاری بستگی دارد. عواملی مثل شرایط کنونی زندگی، تواناییهای ذهنی و جسمی در حال حاضر، میزان مهارتها، اولویتهای کنونی و…
بیشتر بخوانید:
3_ هر هدف کلی را به قدمهای کوچکتر تجزیه کنید
قدمهای بزرگ و فکر کردن به مقاصدی که در حال حاضر دور به نظر میرسند، ممکن است ما را به سمت بیعملی یا بیانگیزگی سوق دهند. راهحل این است که هدفهایمان را به قدمهای کوچکتر تجزیه کنیم؛ این کار هم ترس از عمل کردن را کاهش میدهد و هم به پیگیری پیشرفتها کمک میکند.
به عنوان مثال، وقتی به خودم بگویم که تا پایان سال میخواهم ۱۰ کتاب بخوانم، بزرگی این هدف باعث میشود آن را دستنیافتنی یا سخت بدانم. اما اگر حساب کتاب کنم که هر روز چند صفحه بخوانم تا به این هدف برسم، میتوانم تمرکزم را روی قدمهای کوچک روزانهام بگذارم و بدون فکر کردن به هدفنهایی، آهسته و پیوسته پیش بروم.
4_ معیاری برای پاداش گرفتن در بازههای زمانی کوتاه تعیین کنید
در کتاب قدرت شروع ناقص، جیمز کلیر به یک نکتهی جالب و قابل تأمل اشاره کرده است. او رمز موفقیت یک نویسنده به نام آنتونی ترولوپ را زیر ذرهبین میگذارد. آنتونی ترولوپ در طول سی و هشت سال، ۴۷ رمان، ۱۸ اثر غیر داستانی، ۱۲ داستان کوتاه، ۲ نمایشنامه و مجموعهای از مقالات و نامهها منتشر کرد. مداومت و انضباط او در نوشتن، باعث شد بتواند این تعداد اثر را از خود به جای بگذارد. اما چگونه؟
نوشتن کتاب یک پروژهی طولانی مدت و سنگین است؛ ترولوپ فهمیده بود که اگر بخواهد «حس دستاورد داشتن» را به بعد از اتمام هر کتاب موکول کند، به مرور انگیزهاش را از دست میدهد و شاید نتواند ثابت قدم باشد. بنابراین، او معیار جالبی برای سنجش پیشرفت خود در نظر گرفت. ترولوپ با خود قرار گذاشته بود که «در هر ۱۵ دقیقه باید سعی کنم ۲۵۰ کلمه بنویسم.» در نتیجه، هر زمان که میتوانست این کار را انجام دهد، حس پاداش و دستاورد داشتن را تجربه میکرد. (یعنی تقریبا هر ۱۵ دقیقه!)
ما هم باید در عین حال که برای درازمدت کار میکنیم، معیاری برای سنجش پیشرفت خود در کوتاهمدت داشته باشیم تا در بازههای زمانی کوتاهتری حس موفقیت را تجربه کنیم و مداومتان را از دست ندهیم.
5_ بنویسید!
در یک آزمایش، از شرکتکنندگان خواسته شد تصویر یک ببر را با نهایت وضوح در ذهن خود مجسم کنند؛ آنها برای مدتی زمان داشتند تا تمام جزئیات را در ذهنشان به تصویر بکشند. بعد از این بازهی زمانی، از شرکتکنندگان سوالاتی پرسیده شد: ببری که در ذهنتان تصویرسازی کردهاید، چند خط عمودی روی بدنش دارد؟ چند تار سبیل دارد؟ چند دندان دارد؟ و سوالاتی از این قبیل. تعداد زیادی از شرکتکنندگان نتوانستند به این سوالات جزئی پاسخ دهند. اما اگر ببر را روی کاغذ کشیده بودند نتیجه چگونه رقم میخورد؟
در نوشتن معجزهای وجود دارد! هر مسئلهای که در ذهنمان قرار دارد، در میان هالهای از ابهام دیده میشود؛ اما هنگامی که آن را روی کاغذ میآوریم، میتوانیم از جنبههای مختلف به آن بنگریم، وضوح ماجرا را افزایش دهیم و در صورت لزوم به اصلاح آن بپردازیم. (منبع این بخش، ویدئوی ذهن وراج از کانال یوتیوب مجتبی شکوری. توصیه میکنم حتما این ویدئو را تماشا کنید!)
6_ هدفهای بیشتر لزوما به معنای بهتر بودن نیست!
شاید این تصور اشتباه را داشته باشیم که هر چقدر کارها و اهداف بیشتری در نظر بگیریم، خفنتر هستیم (!) یا به نتایج بیشتری خواهیم رسید. اما حقیقت این است که تعداد زیاد کارها، ذهن را دچار سردرگمی میکند؛ اولویتبندی به اندازهی تعیین اهداف اهمیت دارد. وقتی برای بلندمدت یا کوتاهمدت کارهایی را لیست میکنیم و تصمیم داریم تمامشان را تیک بزنیم، ممکن است ندانیم از کجا شروع کنیم یا زمانمان را فقط برای کارهای سادهتر اما کماهمیتتر بگذاریم.
در صورتی که اگر غیرضروریها را حذف کنیم و کارهای باقیمانده را به ترتیب اولویت بنویسیم، بهتر میتوانیم رفتارهایمان را در جهت دلخواه سامان دهیم. این موضوع در مورد برنامهریزیهای روزانه هم صدق میکند. اگر صرفا کارهای زیادی را برای هر روز لیست کنیم، تضمینی وجود ندارد که در پایان روز، کارهای مهمتر را به اتمام رسانده باشیم. (اگر برای مطالعهی بیشتر در مورد این موضوع مشتاق هستید، کتاب اصلگرایی اثر گرگ مک کیون، یک منبع عالی برای کسب اطلاعات بیشتر است.)
بیشتر بخوانید:
7_ زمان منطقی و مشخصی برای هر هدف در نظر بگیرید
در مورد این اصل مهم در قسمت قبلی صحبت کردیم؛ اما فکر کردم بهتر است کمی بیشتر به آن شاخ و برگ اضافه کنیم! هر هدفی را که روی کاغذ مینویسید، زمان مشخصی را هم جلوی آن یادداشت کنید. مکتوب کردن اهداف و ددلاین نهایی برای رسیدن به آنها، اهمالکاری را کاهش میدهد و جلوی کمالگرایی را میگیرد.
نکتهی مهم این است که تاریخ نهایی را منطقی انتخاب کنید؛ زیرا اگر زمان تعیینشده کوتاهتر از زمان مورد نیاز باشد، اضطراب ذهنی بیشتری برای خودتان ایجاد میکنید و فرسودگی و فشارهای جسمی و ذهنی، انگیزهی ادامه دادن را در شما کاهش میدهد.
اگر درگیر کمالگرایی هستید، زمان مشخصی را برای اتمام کار و بازهی زمانی دیگری را هم برای ویرایش و بازبینی نهایی در نظر بگیرید. در این صورت، در بازهی زمانی اول درگیر اشکالات موجود نمیشوید و بدون استرس کارتان را انجام میدهید. علاوه بر این، جلوی اهمال کاری ناشی از کمال گرایی را هم گرفتهاید و میدانید که فرصتی برای بازبینی دارید.
دیگر تکنیکهای هدفگذاری…
مبحث هدفگذاری یک موضوع گسترده است، از جنبههای مختلفی میتوان به آن نگاه کرد و نکات زیادی برای هدفگذاری اصولی وجود دارد. در این بخش گزیدهای از سایر نکات مهم در بحث تعیین اهداف را بیان میکنیم.
- مهارتهایی را که برای رسیدن به اهدافتان نیاز دارید لیست کنید. گاهی یکی از دلایل ناتوانی در دستیابی به اهداف، کمبود مهارت است. بنابراین لازم است اشکالات کارمان را زیر ذرهبین بگذاریم و مهارتهای مورد نیاز را استخراج کنیم.
- برای هر روز، تنها یک اولویت مهم در نظر بگیرید. همانطور که در بخشهای قبل گفتیم، اولویتهای زیاد ما را سردرگم میکند. اگر برای هر روز یک کار اساسی مشخص کنیم، انرژی و زمانمان را به صورت بهینهتر خرج خواهیم کرد.
- گاهی اهدافتان را مورد بازبینی قرار دهید. شاید به دلیل تلاشهایی که در مسیر رسیدن به یک هدف داشتهایم، بازبینی یا هدفگذاری مجدد برایمان دشوار باشد. اما گاهی لازم است از فاصلهی دورتری اهداف فعلیمان را زیر ذرهبین بگذاریم و مجدد در مورد آنها بیندیشیم.
- تا حد امکان علائقتان را به اهداف فعلی پیوند بزنید. این کار هم خلاقیت و خلق ایدههای جدید را افزایش میدهد و هم شور و انگیزهی ما را برای ادامهی مسیر تقویت میکند.
- از روش طوفان فکری استفاده کنید. گاهی با مشکل کمبود گزینه مواجه میشویم! در این شرایط استفاده از تکنیک طوفان فکری کمککننده است؛ به این صورت که تمام راهحلها و انتخابهای ممکن را روی یک کاغذ مینویسیم(فارغ از منطقی بودن یا نبودن). سپس ایدههای یادداشتشده را بررسی میکنیم؛ حتی میتوانیم تعدادی از آنها را باهم ترکیب کنیم و راههای جدیدی بسازیم.
- در طول مسیر خودنگری را فراموش نکنید. این نکته بسیار اهمیت دارد که گاهی در مسیر رسیدن به اهداف بایستیم و خودمان را بررسی کنیم. «اکنون در چه موقعیتی قرار دارم؟»، «آیا از مسیری که پیش میروم خشنود و راضی هستم؟»، «در حال حاضر چه احساساتی را تجربه میکنم؟»، «چکار میخواهم بکنم؟»، «در حال حاضر اولویتهای اصلی زندگیام چیست؟»، «آیا توانستهام بین بخشهای مختلف زندگیام بر اساس میزان اهمیتشان تعادل برقرار کنم؟» و سوالاتی از این قبیل.
کلام آخر
به پایان مقالهی «هدف گذاری smart» رسیدیم. به عنوان نکتهی پایانی باید بگویم شاید هدفگذاری برای همهی انسانها سرراست و راحت نباشد؛ اما خوشبختانه منابع زیادی برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این موضوع وجود دارد. کتابها و پادکستهای زیادی هستند که درک ما را نسبت به زندگی گسترش میدهند و خواستههای قلبیمان را آشکار میکنند.
در تعیین اهداف با چه مشکلاتی رو به رو هستید؟ نظرات و تجربیات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منابع: