هدف گذاری برایان تریسی شامل چه اصولی است؟ همهی ما میخواهیم معنایی در زندگی داشته باشیم، اهداف گوناگونی تعیین کنیم و به این صورت برای چگونگی گذران عمر تصمیم بگیریم. اما در بسیاری از مواقع نمیدانیم کدام اهداف مناسب هستند یا چگونه باید آنها را پیدا کنیم. همچنین ممکن است اهدافی را در نظر گرفته باشیم اما شکست خوردن یا رها کردن مسیر، ما را دچار حس بیانگیزگی یا ناتوانی کرده باشد.
برایان تریسی، یکی از معروفترین نویسندگان کتابهای خودیاری، در یک نقشهی ۱۳ مرحلهای شیوهی اصولی تعیین اهداف را توضیح میدهد. در این مقاله به ۱۳ گام اصلی هدف گذاری به روش برایان تریسی میپردازیم و مزایا و معایب این روش را بیان میکنیم. با ما همراه باشید.
هدفگذاری چیست؟
در مقالهی «هدف گذاری چیست؟» مفصل به این موضوع پرداختهایم؛ در اینجا مختصری در مورد مفهوم هدفگذاری صحبت میکنیم. یکی از تعاریف هدفگذاری، تعیین اهداف برای رسیدن به آنهاست؛ اما میتوان از جنبههای دیگری هم به موضوع هدفگذاری نگاه کرد که درک واقعبینانهتری به ما میدهد.
مارک منسن (نویسنده) بیان میکند که شاید پرسش صحیح این باشد:«چه نوع دردی میخواهم؟» جیمز کلییر در تفسیر این جمله میگوید:«چه کسی است که دوست نداشته باشد کتاب پرفروشی بنویسید یا وزن کم کند؟ همه میخواهند به این اهداف برسند. چالش واقعی تعیین چیزهایی که میخواهیم نیست؛ بلکه تعیین فداکاریهاییست که قادر به پذیرش آن هستیم. به بیان دیگر، هدفگذاری تنها مربوط به انتخاب نتایج مثبتی نیست که میخواهیم داشته باشیم، بلکه هزینههایی را که مایل به پرداختشان هستیم را هم شامل میشود.» (منبع)
بیشتر بخوانید:
آموزش هدف گذاری برایان تریسی در ۱۴ گام
شیوهی هدف گذاری برایان تریسی بر ۱۴ گام کلی استوار است؛ این ۱۴ گام را مانند یک راهپله در نظر بگیرید. در ادامه از پلهی اول شروع میکنیم و قدم به قدم در مسیر تعیین اهداف پیش میرویم.
1ـ در قدم اول خواستهها و ارزشهای درونیتان را شناسایی کنید
در مقالهی «هدف گذاری smart» به طور مفصل در مورد این موضوع صحبت کردهایم. در منابع مختلف روانشناسی (از جمله کتاب روان درمانی اگزیستانسیال از اروین یالوم) گفته میشود که هر فرد خواستههای عمیق قلبی دارد که هر چقدر در مسیر این خواستهها حرکت کند، رضایت درونی بیشتری را تجربه خواهد کرد.
اهداف مانند سکوهایی هستند که با رسیدن به آنها برای مدت کوتاهی حس خوشحالی و رضایت را تجربه میکنیم و بلافاصله سکوهای جدیدی در نظر میگیریم. اما خواستههای عمیق قلبی، مسیر هستند و نقطهی انتهایی ندارند. به عنوان مثال ممکن است اهدافی همچون «خرید خانه»، «خرید ماشین جدید» یا «کسب درآمد بیشتر» را برای خودمان تعیین کرده باشیم اما خواستههای عمیق قلبیمان این موارد باشد: «کمک کردن به دیگران»، «یادگیری»، «مفید بودن»، «خلق کردن» و … .
وقتی این ارزشهای درونی را کشف میکنیم، میتوانیم درک بهتری از مسیر مطلوبمان داشته باشیم، اهدافمان را اصولیتر و بهتر انتخاب کنیم، اهمالکاری را کاهش دهیم و در طول مسیر حس رضایت بیشتری را تجربه کنیم. البته که شناخت خواستههای عمیق قلبی کار راحتی نیست و به کشف درونی نیاز دارد. برای شروع، میتوانیم به پاسخ این پرسشها فکر کنیم:
- در حوزهی جسمانی و سلامت روان، چه مواردی برایم جذاب و ارزشمند است؟
- در زمینهی تفریح و خوشی، به چه فعالیتهایی علاقه دارم؟
- در حوزهی تحصیلی یا در مورد یادگیری مهارتهای جدید، چه فاکتورهایی برایم اهمیت دارد؟
- میخواهم در زندگیام چه معنایی داشته باشم؟
- در زمینهی خلق کردن یا از خود به جای گذاشتن، چه موضوعاتی برایم جذاب است یا به چه چیزهایی فکر میکنم؟
- در مورد روابط شخصی، چه ملاکهایی دارم یا میخواهم چگونه عمل کنم؟
- شرکت کردن در کدام جمعها برایم جذاب است؟
- در زمینهی شغلی چه فاکتورهایی برایم ارزشمند و بااهمیت است؟
پیدا کردن پاسخ هر یک از این پرسشها به صرف زمان نیاز دارد؛ اما تصویر بهتری از نقشهی راه به ما خواهد داد. سپس بر این اساس میتوانیم اهدافمان را در هر زمینهای مشخص کنیم و در عین حال، در مسیر خواستههای عمیق قلبیمان هم قرار داشته باشیم.
2ـ مکتوب کنید!
قدم مهم بعدی، نوشتن اهداف و خواستههاست. گاهی بیش از حد به قدرت حافظهمان تکیه میکنیم و برنامههای مورد نظرمان را مانند پنجرههای نیمهبازی در ذهن خود نگه میداریم. اما حقیقت این است که در این روش ذخیرهسازی، خطر فراموش کردن و از دست رفتن اطلاعات وجود دارد. علاوه بر این، جزئیات هر موضوع را نمیتوان به طور دقیق ثبت کرد.
بهترین روش، نوشتن اهداف و برنامههاست. به این صورت میتوانیم جزئیات هر هدف شامل بازهی زمانی یا قدمهای لازم برای رسیدن به آن را یادداشت کنیم و بار ذخیرهسازی این اطلاعات را از روی دوش ذهنمان برداریم! همچنین اهداف یادداشت شده، قابلیت پیگیری بیشتری دارند. (هر چقدر جزئیات بیشتر، تصویر ذهنیمان دقیقتر!)
بیشتر بخوانید:
3ـ بازهی زمانی تعیین کنید
گام سوم در هدف گذاری به سبک برایان تریسی، تعیین بازهی زمانی مشخص برای هر هدف است. احتمالا این جمله را شنیدهاید که هر کار به اندازهی زمانی که برایش در نظر گرفتهایم طول میکشد. با تعیین تاریخ مشخص، میتوانیم مانعی بر سر اهمالکاری ایجاد کنیم و حجم کاری که روزانه باید انجام شود را بدانیم.
البته تعیین بازهی زمانی هم ظرافتهای خاصی دارد! مثلا مهم است که واقعبینانه و منطقی انتخاب شود. در غیر این صورت، ممکن است اضطراب یا اهمالکاری بیشتری را تجربه کنیم یا ذهن و جسممان دچار فرسودگی شده و انگیزهاش را برای ادامهی مسیر از دست بدهد.
علاوه بر این، وقتی برای یک هدف کلی تاریخ مشخصی را تعیین میکنیم، میتوانیم تاریخ نهایی را بر اساس قدمهایی که پیش رو داریم، به تاریخهای کوچکتری تجزیه کنیم. مثلا اگر تصمیم داریم تا دو سال دیگر درآمدمان را به مبلغ مشخصی برسانیم، میتوانیم تعیین کنیم که در بازههای زمانی کوچکتر(مثلا ماهانه)، به چه میزان افزایش درآمد داشته باشیم.
4ـ موانع را شناسایی کنید
در نظریهی محدودیتها گفته میشود که «همیشه حداقل یک عامل تأثیرگذار وجود دارد که سرعت رسیدن به هدف را کاهش میدهد.» علاوه بر این، قانون هشتاد بیست را هم میتوان در مورد این موضوع به کار برد؛ تنها ۲۰ درصد از محدودیتها منشأ بیرونی دارند و ۸۰ درصد عوامل محدودکننده از درون خودمان ناشی میشوند.
بنابراین قدم بعدی در هدف گذاری برایان تریسی این است که قبل از شروع مسیر (و در زمانهای دیگری در طول مسیر)، موانع پیش رو را زیر ذرهبین بگذاریم و عواملی که اثربخشی را کاهش میدهند شناسایی کنیم.
5ـ مهارتها، اطلاعات و دانش مورد نیاز را تعیین کنید
گام پنجم این است که بررسی کنیم به چه مهارتها و اطلاعاتی نیاز داریم؛ دانش و مهارت، ابزارهای ما برای پیمودن مسیر هستند. برایان تریسی بیان میکند «همان مهارت کلیدی که در آن ضعیف هستیم، میتواند تعیینکننده میزان درآمد و موفقیت ما باشد. میتوانیم با کار کردن روی مهارتی که تأثیر زیادی بر موفقیت در حوزهی مورد نظرمان دارد، پیشرفت بیشتری داشته باشیم.
اما از کجا بفهمیم که کدام مهارتها بیشترین تأثیرگذاری را دارند؟ پیدا کردن پاسخ این سوال به بررسی و تفکر نیاز دارد. فکر کردن به پاسخ این پرسشها میتواند کمککننده باشد:
- چه مهارتی بیشترین کمک را به من میکند تا بتوانم به اهدافم دست یابم؟
- هنگام انجام دادن کارها به چه مشکلاتی بیشتر بر میخورم؟ آیا این مشکلات میتواند ناشی از کمبود همان مهارت کلیدی باشد؟
- گزینههای احتمالی را روی میز بگذارم؛ تقویت کدام یک از این مهارتها بیشترین اثرگذاری را خواهد داشت؟
پس از شناسایی مهارتهای مورد نیاز، لازم است آنها را یادداشت کنیم و برای تقویت هرکدام برنامهی منظمی در نظر بگیریم.
6ـ قدم بعدی شناسایی افراد مناسب برای همکاری و پیمودن مسیر است
گام بعدی در هدف گذاری برایان تریسی، فکر کردن به پاسخ این پرسش است:«برای پیمودن مسیر، به همکاری با چه افرادی نیاز دارم؟ لازم است از مهارتها یا حمایتهای چه اشخاص دیگری کمک بگیرم؟» دستیابی به اهداف گوناگون، در انزوا و بدون کمک گرفتن از افراد دیگر ممکن نیست.(یا مسیر را بسیار طولانیتر خواهد کرد.)
بنابراین در این مرحله باید فهرستی از افراد تهیه کنیم؛ افرادی که در حال حاضر در زندگیمان هستند یا افرادی که به مهارتها و کمکهایشان نیاز داریم و باید به زندگیمان اضافه شوند. گاهی همکاری کردن با یک فرد کلیدی، ورق را به طور کامل بر میگرداند (!) و در برههای از زمان تاثیر چشمگیری ایجاد میکند.
نکتهی کنکوری: در کنار این موارد، لازم است به پاسخ این پرسش هم فکر کنیم:« رسیدن به این هدف، برای آنها چه عایده یا اهمیتی خواهد داشت؟» در غیر این صورت به فردی تبدیل میشویم که از اطرافیان به عنوان ابزار استفاده میکند!
7ـ فهرستی از قدمهایی که باید برداشته شود تهیه کنید
در این مرحله، کم کم و با شیب ملایم به سمت طرحریزی یک نقشهی دقیق پیش میرویم! تا به اینجای کار، خواستههای قلبیمان را استخراج کرده و هدف کلی را در نظر گرفتهایم، بازهی زمانی مورد نظر را تعیین کردهایم، موانع پیشرو و مهارتهای موردنیاز را مورد بررسی قرار دادهایم و افرادی را هم که به مهارتها یا کمکهایشان نیاز داریم شناسایی کردهایم.
اکنون وقت آن است که این اطلاعات را باهم ترکیب کنیم و مراحل عملی رسیدن به هدف را بنویسیم. در آغاز کار، از یک طرح ابتدایی شروع میکنیم و به مرور میتوانیم قسمتهای گوناگون را اصلاح کنیم یا شاخ و برگهایی به هر یک از مراحل بیفزاییم. سفرهای هزار مایلی از برداشتن قدم اول شروع میشوند یا بزرگترین دیوارهای جهان هم یک آجر آغازین داشتهاند! با نوشتن مراحل موردنیاز، هدف کلی و ترسناکی که در ذهنمان داشتهایم، به قدمهای کوچک و غیرترسناک تبدیل میشود! (در این مرحله، صرفا قدمهایی که لازم است برداشته شود را مینویسیم.)
8ـ قدمهای نوشتهی شده در مرحلهی قبل را سازماندهی کنید
در مرحلهی قبل، لیست مراحل پیشرو را تهیه کردیم؛ در گام هشتم، لازم است مراحل نوشته شده را نظم دهیم و آنها را ترتیببندی کنیم. سازماندهی با دو پرسش اساسی شروع میشود:
- چه مرحلهای اولویت بیشتر و کدام مرحله اولویت کمتری دارد؟
- قبل از انجام هر مرحله، چه مراحل دیگری لازم است انجام شود و ترتیب کارها چگونه است؟
برنامهریزی و سازماندهی که در ابتدای کار انجام میشود، به اندازهی تلاشهای طول مسیر اهمیت دارد؛ زیرا به ما کمک میکند تصویر دقیقتری از نقشهی راه داشته باشیم و میزان پیشرفت را پیگیری کنیم.
بیشتر بخوانید:
9ـ برنامهریزی کنید
از این مرحله به صورت زیرپوستی وارد بخش جذاب عمل کردن میشویم! اکنون که نقشهی راه را ترسیم کردهایم، باید برای انجام دادن کارها به صورت ماهیانه، هفتگی یا روزانه، برنامهی منظم و دقیقی داشته باشیم. برنامهریزی و مکتوب کردن آن، دشمنی برای اهمالکاری محسوب میشود و احتمال دستیابی به اهداف را افزایش میدهد.
هر چقدر برنامههایمان را با دقت و جزئیات بیشتری بنویسیم، در زمان کمتر به کارهای بیشتری خواهیم رسید. برایان تریسی میگوید که «هر دقیقه از زمانی که برای برنامهریزی صرف میشود، ۱۰ دقیقه از زمانِ اجرای برنامه را کاهش میدهد.» برای برنامهریزی بهتر، توجه به این نکات کمککننده خواهد بود:
- بهتر است برنامهی هر ماه را از اواخر ماه قبل بنویسیم.
- برنامهی هر هفته باید اواخر هفتهی قبلش نوشته شود.
- بهتر است کارهای هر روز را شب قبل برنامهریزی و یادداشت کنیم.
این نکات را من هم با پوست و گوشت و استخوان درک کردهام! وقتی شبها قبل از خواب برنامهی فردا را مینویسم، کارها خیلی بهتر پیش میروند. (نسبت به اینکه ابتدای همان روز بنویسم.) چون صبح که بیدار میشوم، از قبل میدانم چه کارهایی دارم و میتوانم از مهمترین کار لیست شروع کنم.
در کتاب قدرت شروع ناقص از جیمز کلییر گفته میشود که کارها مثل دومینو هستند؛ وقتی از انجام یک کار مثبت شروع میکنیم، به صورت دومینو وار (!) بقیهی کارهای لیست را هم تیک میزنیم. بنابراین، اولین کاری که هر روز انجام میدهیم، تأثیر زیادی بر بقیهی روزمان خواهد داشت. (این نکته ثابت میکند که چرا چک کردن گوشی بعد از بیدار شدن، اثر مخربی میگذارد. چون میتواند دومینویی از کارهای بیهوده ایجاد کند.)
10ـ مهمترین کارِ هر روز را مشخص کنید
گام دهم در هدف گذاری برایان تریسی، به اهمیت اولویتبندی اشاره میکند. گرگ مک کیون در کتاب اصلگرایی میگوید که «واژهی اولویت در دههی ۱۴۰۰ وارد زبان انگلیسی شد. آن زمان این کلمه مفرد و به معنی اولین یا مقدم بود. این واژه تا پانصد سال به همین شکل مفرد باقی ماند. در دههی ۱۹۰۰ بود که این واژه را جمع بستیم و شروع به حرف زدن دربارهی اولویتها کردیم!»
این فکت به خوبی بیان میکند که با جمع بستن واژهی «اولویت» نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم! برای هر روز، تنها میتواند یک اولویت اصلی وجود داشته باشد و بقیهی کارها در رتبههای بعدی قرار میگیرند.
برای درک بهتر، میتوانیم به لیست کارهایمان نگاه کنیم و از خود بپرسیم:«اگر میتوانستم فقط یکی از این کارها را امروز انجام دهم، کدام اولویت بیشتری داشت؟» سپس در مقابل کار مورد نظر عدد ۱ را قرار میدهیم. در قدم بعدی، با خود میگوییم، با فرض اینکه اولویت اصلی انجام شد و زمان اضافه باقی مانده بود، کدام کار در مرتبهی بعدی قرار دارد؟ و کنار آن عدد ۲ را مینویسیم. به همین ترتیب میتوان کارهای روزانه را اولویتبندی و ترتیب انجامشان را تعیین کرد.
تمرکز و استمرار کلید اصلی موفقیت است؛ این نوع اولویتبندی، به معطوف کردن تمرکز روی کارهای مهم کمک میکند.
11ـ انضباط را در خود تقویت کنید!
گام مهم بعدی در هدف گذاری به روش برایان تریسی، انضباط و دیسیپلین است. انضباط به ما کمک میکند برنامههای روزانهمان را فارغ از احساسات مختلفی که ممکن است داشته باشیم پیش ببریم. به بیان دیگر، این اصل بیان میکند اکنون که توانستهایم اولویتهای ماهانه، هفتگی یا روزانه را شناسایی کنیم، لازم است به صورت ۱۰۰ درصدی روی آن متمرکز شویم، حواسپرتیها را کنار بگذاریم و تا پایان این کار، برنامهی دیگری را آغاز نکنیم.
12ـ لحظهی دستیابی به اهداف را تجسم کنید!
یکی از راههای افزایش انگیزه برای ادامهی مسیر، تجسم لحظهی دستیابی به اهداف است؛ به این صورت که تصور میکنیم به هدف مورد نظرمان رسیدهایم و احساسات و جزئیات آن لحظه را تجسم میکنیم. مثلا اگر هدفمان خرید ماشین است، میتوانیم تصور کنیم که با ماشین مطلوبمان در حال رانندگی هستیم، دستهایمان روی فرمان قرار دارد، حس رضایت را تجربه میکنیم و جزئیاتی از این قبیل.
برایان تریسی میگوید که یک تصویر ذهنی همراه با احساسات، تأثیر زیادی بر خودآگاه و ناخودآگاه میگذارد. با این تکنیک ضمیر ناخودآگاه در حل مشکلات موثرتر عمل کرده و ایدهها، افراد یا شرایط مطلوب را جذب میکند.
13ـ هدفنویسی را بیاموزید!
طریقهی نوشتن اهداف هم میتواند بر عملکرد ما آثار ناخودآگاهی داشته باشد. به عنوان مثال برایان تریسی میگوید که هنگام نوشتن اهداف، آنها را به صورت جملاتی با فاعل «من» بنویسید. این کلمه میتواند به عنوان فرمانی از خودآگاه به ناخودآگاه مخابره شود.
علاوه بر این، از افعال مضارع استفاده کنید؛ مثلا اگر میخواهید تا پایان سال مبلغ مشخصی درآمد داشته باشید، هدفتان را به این صورت بنویسید:«من تا پایان سال فلان مبلغ را به دست میآورم.» همچنین میتوانید با تغییرات جزئی در جملات، آنها را به شکل واقعیتهای اتفاق افتاده تصویر کنید؛ مثلا نوشتنِ جملهی «من یک فرد سیگاری نیستم.» به جای جملهی «من سیگار را ترک میکنم.»
نوشتن اهداف به این شکل، ناخودآگاه را فعال میکند تا واقعیتهای بیرونی را به گونهای تغییر دهد که با تصورات ذهنی تطابق پیدا کند.
بیشتر بخوانید:
مزایا و معایب هدف گذاری برایان تریسی
تمام نکات آموزشی میتوانند ترکیبی از مزایا و معایب باشند؛ بهتر است در کنار یادگیری، تلاش کنیم مطالب گوناگون را با نگاه صفر و صد نبینیم و در تطابق آنها با زندگی خود انعطافپذیر باشیم. روش ۱۳ مرحلهای برایان تریسی هم در کنار مزایایی که دارد و نقشهی راهی که برای ما به تصویر میکشد، به برخی از نکات مهم نپرداخته است. در ادامه به تعدادی از این موارد اشاره میکنیم.
مزایا
برخی از مزایای هدف گذاری به روش برایان تریسی عبارتند از:
- نکات عنوان شده مانند یک نقشهی راه هستند و ترتیببندی مراحل به ما کمک میکند که متوجه شویم کدام موضوعات در اولویت قرار دارند.
- بر واضحسازی اهداف و نوشتن آنها تأکید زیادی میشود؛ هر چقدر جزئیات بیشتری در مورد مقصدمان بدانیم، بهتر میتوانیم برنامهریزی کنیم و پیشرفتها را مورد ارزیابی قرار دهیم.
- نکات مهمی در مورد اقدام کردن به ما میآموزد و صرفا در سطح چگونگی تعیین اهداف باقی نمیماند. (مثلا اهمیت انضباط یا اولویتبندی صحیح)
معایب
تعدادی از معایب هدف گذاری به سبک برایان تریسی عبارتند از:
- اطلاعات کمی در مورد چگونگی تعیین اولویت اصلی ارائه میدهد؛ نقشهی راه برایان تریسی بر این اساس پیش میرود که در قدم اول توانستهایم مهمترین هدف و اولویت را شناسایی کنیم. اما تعیین اولویت اصلی دشوار است.
- در مورد بازبینی مجدد نکتهای بیان نمیشود؛ حقیقت این است که شاید همهی افراد نتوانند هدف صحیح را در اولین تفکر پیدا کنند و ممکن است در طول مسیر به بازبینی مجدد و تعیین اهداف دیگری نیاز داشته باشند.
- خطرهای تجسم زیادی اهداف را بیان نمیکند! محبوس شدن در آینده هم میتواند عوارضی به همراه داشته باشد. علاوه بر این، گاهی تصور زیادِ موقعیتهای مطلوب، ذهن را گول میزند! یعنی ممکن است ذهنمان از احساسات آن لحظه تأمین شود و دیگر انگیزهای برای دستیابی به موقعیت مطلوب در دنیای واقعی نداشته باشد.
- در مورد واقعبینانهبودن اهداف کمتر صحبت میکند. انتخاب اهداف غیرواقعبینانه و کمالگرایانه، یک مانع بزرگ برای پیشرفت در زندگی است. لازم است این نکته را در نظر داشته باشیم که در کنار توجه به خواستهها، مقصد نهایی را منطقی و قابلدستیابی انتخاب کنیم.
دیگر تکنیکهای هدفگذاری…
روشها و تکنیکهای بسیار متنوعی برای تعیین اهداف وجود دارد که هدف گذاری برایان تریسی یکی از آنهاست. در مقالهی «آموزش هدف گذاری» بیشتر به این موضوع پرداختهایم. در این بخش، مختصری در مورد سایر تکنیکها صحبت میکنیم.
- شیوه هدف گذاری smart: این تکنیک بر ۵ اصل کلی استوار است و ويژگیهای یک هدفِ خوب را بیان میکند. این ۵ اصل عبارتند از «واضح و روشن بودن»، «قابلاندازهگیری بودن»، «واقعبینانه بودن»، «دارای چهارچوب زمانی» و «مربوط بودن».
- شیوه هدفگذاری HARD: اسم این شیوه نیز از حروف ابتدایی چهار اصل اساسی آن تشکیل شده است؛ در این شیوه به راهکارهایی برای افزایش انگیزه پرداخته میشود و به این موضوع میپردازد که اهداف باید به موضوعات ضروری زندگیمان متصل شوند و اندکی چالش برانگیز باشند.
- شیوه هدفگذاری WOOP: این کلمه از حروف ابتدایی ۴ واژه یعنی آرزو، نتیجه، مانع و برنامهریزی تشکیل شده است. رجوع به خواستههای قلبی، تجسم نتایج، بررسی موانع و پیدا کردن راهحل برای آنها، اصول اساسی این تکنیک محسوب میشود.
- شیوه هدفگذاری OKR: این شیوه مخفف واژههای اهداف و نتایج کلیدی است و بیشتر برای تعیین اهداف بزرگ و سازمانی به کار برده میشود.
- شیوه هدفگذاری میکرو: این تکنیک بر شکستن اهداف بزرگ به هدفهای کوچکتر تأکید دارد. داشتن اهداف کوچکتر و دستیافتنیتر، به ما کمک میکند انگیزهمان را حفظ کنیم و بتوانیم پیشرفتها را مورد بررسی قرار دهیم.
- شیوهی مهندسی معکوس: در بسیاری از مواقع یک تصویر کلی در ذهنمان داریم اما نمیدانیم اکنون چه قدمهایی برای آن برداریم یا از کجا شروع کنیم. این تکنیک بیان میکند که در ابتدا تصویر مطلبومان در آینده را در نظر بگیریم، سپس به شیوهی مهندسی معکوس، دنده عقب بیاییم تا ببینیم در لحظهی حال چه قدمهایی پیش رویمان وجود دارد.
- شیوهی هدفگذاری بر اساس ارزشها: در این شیوه بیان میشود که میتوانیم اهداف را به ارزشهای گوناگون پیوند بزنیم. مثلا اگر بدقول هستیم، نظم و خوشقولی را به عنوان یک ارزش در نظر بگیریم و برای رسیدن به آن، گامهای کوچکی در جهت کاهش بدقولی برداریم. (منبع این بخش)
کلام آخر
به پایان مقالهی «هدف گذاری برایان تریسی» رسیدیم. به عنوان نکتهی پایانی باید بگویم روشها و تکنیکهای زیادی برای تعیین اهداف وجود دارد و گاهی لازم است متودهای گوناگون را ترکیب کنیم و بر اساس شرایط زندگی و ویژگیهای شخصیتیمان، روشهای جدیدتری بسازیم. به عنوان مثال، هدفگذاری برای یک فرد کمالگرا با دشواریهای خاص خودش همراه است و شاید یک روش خاص هدفگذاری برای او جوابگو نباشد.
شما تا کنون به چه روشی اهدافتان را انتخاب کردهاید؟ چه مزایا یا معایبی در روش هدف گذاری برایان تریسی میبینید؟
نظرات و تجربیات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منابع: